پیچند

فصل پنجم

پیچند

فصل پنجم

پیچند

And the end of all our exploring will be to arrive where we started
پیچند معادل فارسی تورنادو است.

آنچه گذشت

چون محل تحویل سفارشم فرهنگستان بود و چون اداره‌ها هی تعطیل میشه، برای بار دوم زمان تحویل سفارشمو عقب انداختم. اما دقایقی پیش مطلع شدیم که رئیس خواسته هر روز یه تعدادیمون بر اساس حروف الفبا! حضور داشته باشیم و سنگر علم و ادب رو حفظ کنیم. فردا نوبت منه. لذا بر آن شدم که زمان تحویل سفارشو جلو بندازم؛ ولی دیدم نمیشه و ظرفیت پیک‌های فردا پر شده.

فی‌الواقع عده‌ای دارن به‌صورت دستی و چشمی واژه‌نامه رو ویرایش می‌کنن. یه حرکت خفن زدم روی اندیس‌های اشتباه که همه‌شون باهم اصلاح بشن و کار، سریع و بدون خطا پیش بره. ولی کیه که قدر بدونه.

 

 

تا این لحظه که در خدمت شمام دویست‌ویک ساعت از عمرمو صرف نوشتن رساله کردم و شصت‌وچهار ساعت هم صرف مقاله. خروجی؟ فعلاً هیچی.


 

دیشب برادرم و عروسمونو شام دعوت کردم خونه‌مون (خونه‌م. نمی‌دونم چه ضمیری بعد از خونه بیارم). با مامان و بابا تماس تصویری گرفتیم. خوردیم، خندیدیم و راجع به ماجرای اخیر حرف زدیم. بالاخره هر چی باشه تجربه‌شون از من بیشتره. لابه‌لای حرفام به گل اولین قرار هم اشاره کردم. برادرم پرسید شاخه گل یا دسته گل؟ گفتم فرقی دارن مگه؟ گفت آره دیگه؛ یکیش نشونۀ عشقه یکیش احترام. و من با لحن خانوم شیرزاد این‌جوری بودم که واقعاً؟! نمی‌دونستم. جداً نمی‌دونستم :|

علاوه بر شام که سوپ و برنج و سالاد و اینا بود، کیک و پیتزا و فلافل هم درست کردم. اگه دنبال پیتزا می‌گردید تا کردم روی هم. بعد رفتیم پل طبیعت عکس‌های تکی و دونفره و سه‌نفره گرفتیم و نصفه‌شب برگشتیم. نصفه‌شبی که صبحش کلاس مجازی داشتم.

ازشون خواسته بودم تو تلگرام، اینستا، وبلاگ یا هر جا که دلشون می‌خواد فعالیت مجازی و رسانه‌ای داشته باشن برای درس رسانه.



به میزان خانوم گفتناشون دقت می‌کنید دیگه؟ سر کلاسم همینن. خانوم خانوم گفتنشون رو مخه. خیلی دلم می‌خواد بگم انقدر خانوم نگن، ولی عادت کردن. تو پاسخنامۀ آزمونی که تو گوگل فرم گرفتم هم خانوم جواب فلان میشه نوشتن.

 



مدیر مدرسه خواسته از کلاس‌های مجازیمون فیلم بگیریم بفرستیم. موقع حضور و غیابِ بچه‌ها:


  

۹ نظر ۰۹ آذر ۰۴ ، ۲۰:۳۲
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

با ذهنیتی که از فضل و ادب پدر خواستگار اخیر داشتم (همون که تو کلاس مثنوی بعد از حل کردن اون مسئلهٔ ریاضی شماره‌مو گرفته بود) و با توصیف‌های مادرش از پشت تلفن راجع به خانواده‌شون و پسرش، نظرم در مجموع منفی نبود. چون پیش اومده که همون اول کار، ندیده و نشناخته با دو سه جمله توصیف گفته باشم «نه». حالا ولی دلیلی برای رد کردنشون نداشتم. از نظر مالی و اعتقادی شبیه هم به‌نظر می‌رسیدیم. اونا یه کم بالاتر. از نظر سواد و تحصیلات هم یه کم پایین‌تر. ولی وقتی بحث حقوق و تکالیف زن و مرد رو پیش کشیدم و نظرش رو پرسیدم، تفکرات هزار سال پیش رو داشت. قسمت ۷۱ پادکست رادیومرز رو هم امروز فرستادم براش. به‌نظرش این حرف‌های روشنفکرانه ضددین و ضداسلام بود. به‌نظرش وقتی خدا گفته زن بدون اجازهٔ شوهر از خونه هم بیرون نره، پس اجازهٔ بیرون رفتن از کشور هم باید دست شوهر باشه و اون اجازه بده. هیچ کدوم از شرایط ضمن عقد رو قبول نداشت. شاید برای مطرح کردنش زود بود. شاید هم نه. تصمیم نداشتم توجیهش کنم. صرفاً می‌خواستم طرز تفکرش دستم بیاد. من اگر حق خروج می‌خوام، هدفم این نیست که یهو زندگیمو ول کنم برم خارج! اصلاً منی که اولین سؤالم از اینا راجع به مهاجرته و تأکید می‌کنم که قصد رفتن ندارم و به هیچ وجه تحت هیچ شرایطی حتی برای مدت کوتاه حاضر نیستم مهاجرت کنم، پس قرار نیست برم. فقط به‌عنوان یک انسان! از سلب شدن بعضی از حقوقم ناراضی‌ام و می‌خوام اون حقوق بهم برگردن؛ همین! 

تخم در هر شوره‌زاری ریختن بی‌حاصل است

صبر دارم تا زمین قابلی پیدا شود

گوهر خود را مزن صائب به سنگ ناقصان

باش تا جوهرشناس کاملی پیدا شود

۱۰ نظر ۰۸ آذر ۰۴ ، ۱۵:۵۴
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)

۲۰۵۹- سرخط خبرها

۴ آذر ۱۴۰۴، ۰۹:۴۶ ب.ظ

۱. فردا و پس‌فردا به‌علت آلودگی هوا، مدارس و دانشگاه‌های تهران و یه سری شهرها از جمله تبریز که این هفته صدرنشین میزان آلودگی بود غیرحضوری شد و اداره‌ها دورکار شدن.

۲. یکشنبه یکی از کلاس‌هایی که باهاشون درس داشتم کلاً غایب بودن و یکی از کلاس‌ها هم فقط چهار نفر اومده بودن که زنگ زدن اولیاشون اومد و برگشتن خونه. ولی یازدهم انسانی اومده بودن و درس دادم. رابطه‌م داره باهاشون بهتر میشه. یه وقتایی یه کلمه‌ای رو که تا حالا نشنیدن، اشتباه می‌شنون و اشتباه تلفظ می‌کنن و صدای خنده‌مون تا هفت مدرسه اون‌ورتر میره.

۳. این نسل جدید واقعاً عجیبن. موقع تدریس شعر علی ای همای رحمت فهمیدم یه سریاشون نمی‌دونن امام حسین و حضرت ابوالفضل برادر بودن. یه سریاشون نمی‌دونستن ابن ملجم کیه. فرق یزید و شمر و معاویه رو نمی‌دونستن. سر ارائهٔ درس رسانه، یکیشون به عکس امام خمینی رسید. یواش از من پرسید خمینیه یا خامنه‌ای؟ مورد داشتیم فکر می‌کردن حضرت فاطمه و حضرت زهرا دو نفرن، و حضرت عباس و حضرت ابوالفضل هم دو نفر.

۴. وقتایی که یه چیزی ازم می‌پرسن و به جوابم اعتماد می‌کنن رو دوست دارم. چند روز پیش یکی از انسانیا می‌پرسید خانم، همت چندتا صفر داره؟

۵. فردا تو ادارهٔ آموزش‌وپرورش یه کارگاهی قرار بود برگزار بشه که دوست نداشتم برم ولی مجبور بودم برم. خوب شد تعطیل شد. چون که محتوای به‌دردبخوری ارائه نمیشه معمولاً.

۶. یه کیف برای لپ‌تاپ فرهنگستان سفارش داده بودم و محل تحویل رو هم فرهنگستان زده بودم. پارسال دم عید عجله‌ای اون لپ‌تاپی که می‌خواستم رو خریدن ولی براش کیف نخریدن. اول گفتن خودت بخر، بعد گفتن وقتی قرار نیست ببری بیرون از اداره کیف برای چیه. بعد که توجیهشون کردم کیف برای چیه گفتن پس خودت بخر فاکتورشو بیار. زمان تحویل رو چهارشنبه زده بودم. چون دورکار شدیم و نمی‌رم فرهنگستان، خواستم محل تحویل رو تغییر بدم. دیدم نمیشه و فقط زمانش رو می‌تونم عوض کنم. زمانشو عقب انداختم که بمونه هفتهٔ بعد. بعد بهم پیام دادن که با عرض پوزش زمان تحویل سفارش به هفتهٔ بعد موکول شد. نمی‌دونم الان این پوزش برای چیه وقتی خودم تغییر دادم :|

۷. فردا قرار بود از بچه‌ها امتحان بگیرم. فکر می‌کردن چون مجازی شده نمی‌گیرم. بهشون پیام دادم و اعلام کردم که امتحانو مجازی می‌گیرم. حالا باید بشینم تو گوگل فرم پرسشنامه درست کنم!

۸. ترم ۱۱ دکتری رو باید تمدید کنم. ولی چون مقاله‌م چاپ نشده نمی‌تونم درخواست ثبت‌نام و تمدید بدم. چرا چاپ نشده؟ چون که هنوز نوشته نشده :| تازه اگه نوشته بشه کلی طول می‌کشه خونده بشه و داوری بشه. دیگه روم نمیشه تو چشمای استادم نگاه کنم. بی‌نهایت داره باهام مدارا می‌کنه. خوبه که درکم می‌کنه. ولی خودم اگه جای استادم بودم انقدر رأفت نشون نمی‌دادم.

۹. یه پیجی هست تو اینستا به اسم زن‌آفرید (zanafarid.ir) که یکی از هم‌کلاسی‌های دورهٔ لیسانسم ساخته و راجع به خانم‌ها و مشکلاتشون صحبت می‌کنه و با زنان موفق مصاحبه می‌کنه. استوری‌های دیروزشون راجع به شروط ضمن عقد بود. تا حالا این موضوع برام موضوعیت نداشت، ولی توضیحاتشونو که خوندم حس کردم چیز مهمیه. اسکرین‌شات گرفتم که سری بعد که خواستم با کسی راجع به ازدواج صحبت کنم نظرشو راجع به این حقوق و شرط‌ها بپرسم. حق تنصیف اموال، حق طلاق، تحصیل، اشتغال، مسکن، و خروج از کشور.

۱۰. خسته‌ام!

۲۳ نظر ۰۴ آذر ۰۴ ، ۲۱:۴۶
پیچند (تورنادو، دُردانهٔ سابق، شباهنگ اسبق)