۱۲۲۸- دعا میکنم تا اجابت بشه، دعا میکنم چون دلم روشنه
یادم نیست چه سالی؛ شاید ده دوازده سال پیش. سر کلاس بودم که اومدن اسم دو سه نفرو خوندن و گفتن مدیر باهاتون کار داره. دلم هرّی ریخت. داشتم فکر میکردم چه خبط و خطایی کردم که مدیر حتی صبر نکرده کلاسم تموم بشه و اینجوری پِیاَم فرستاده. با اون یکی دو نفر رفتیم دفتر و دور یه میز بزرگ نشستیم. چند نفر غریبه هم بودن دور اون میز. گفتن از رادیو اومدن با بچهها مصاحبه کنن و مدرسه شما رو معرفی کرده. بهشون گفته بودن ما به سؤالاتشون بهتر جواب میدیم. مدیر پشت میزش نشسته بود و من و یکی دو نفر دیگه با خبرنگارهای رادیو اینور دور میز. یادم نیست کیا جز من اونجا بودن و چه سالی و چه روزی و زنگ کدوم کلاس و چه درسی. از سؤالات اون جلسه همین یادمه که یه خانوم یا آقا که حتی اینم یادم نیست که خانوم بود یا آقا پرسید کی میدونه دعا چیه؟ برای چی دعا میکنیم ما؟ دستمو بلند کردم که جواب بدم. جواب دادم. جواب خوبی هم دادم. جوابی که سالها بعد وقتی پای یکی از سؤالات امتحان درسهای معارف دورهٔ کارشناسیم هم نوشتمش نمرهٔ کاملو گرفتم. دعا، آرزو، خواسته، حاجت و هر جملهای که با امیدوارم و ایشالا شروع بشه. سالها میگذره از اون روز، از اون سؤال، از اون جواب، از اون مصاحبه، از اون امتحان، از اون پست و از آرزوهای برآورده نشده و دعاهای مستجاب نشدهم. و من همهٔ این سالها، هنوز و همچنان دارم به این سؤال و جوابی که دادم فکر میکنم.
+ این پستو برای خودم نوشته بودم. گزینهٔ لایک و دیسلایکشو برداشته بودم، کامنتاشو بسته بودم و قبل از شمارهٔ عنوان ستاره گذاشته بودم که یعنی حتی کامنت خصوصی هم نذارید. اما بعد از خوندن پست سید طه نظرم عوض شد :) الان کامنتا بازه. اگه مطلبی و نظری دارید که فکر میکنید به درد من و بقیه میخوره میشنوم. ولی فقط میشنوم و جواب نمیدم. در واقع جوابی ندارم که بدم.