۱۸۳۵- از هر وری دری ۲۳
یک. باید از فردا حواسم به اینم باشه که یه وقت خدای نکرده تو کلاس آموزش زبان کرهای حرف نامربوط نزنن، چون اونی که تعهد داده تو کلاسا بحث سیاسی نشه و تبلیغ بهائیت! نشه منم. منی که تو خونه نشستم نون و ماستمو میخورم. ظهر لیست شرکتکنندگان کلاس فردا رو فرستادم برای معاونت که فردا راهشون بدن داخل دانشگاه. دوتا پسر، سیوششتا دختر. از معاونت زنگ زدن گفتن با توجه به شناختی که از برخی از این افراد داریم حواستون باشه که صحبت اجتماعی و سیاسی نکنن تو کلاسا. فردا باید برای تکتکشون خاطرنشان کنم که من شروین نیستم که جای کمرتون شلاق بخورم. لذا بچههای خوبی باشید و فقط روی زبان کرهای تمرکز کنید.
دو. از یه طرف بلیتا دارن تموم میشن و از طرف دیگه مطمئن نیستم آزمون دوباره به تعویق نمیافته. به یکی از همکلاسیام که الان اونجاست پیام دادم ببینم اوضاع چطوره و آیا بهنظرت برگزار میشه یا نه. برای اینکه حرفاش بهصورت نوشتاری ثبت نشه زنگ زد. یه ربع حرف زدیم. گوشی من نرمافزار ضبط مکالمه داره. بعد از خداحافظی مکالمهمونو پاک کردم. ترسیدن به وقت احوال پرسیدن!
سه. لیست ثبتنامیا رو ظهر بستم فرستادم دانشگاه. ولی هنوز که هنوزه دارن ثبتنام میکنن و ایمیل میزنن که میشه تا آخر شب واریز کنیم؟ جالبه برای زبان چینی با تمام قوا هر جا که میتونستیم تبلیغات کردیم و هفت روزِ هفته من حتی تو گروه فامیلامونم اطلاعیهشو میذاشتم ولی هشت نفر بیشتر ثبتنام نکردن از کل ایران! اون وقت این کرهای رو فقط یه بار پوسترشو گذاشتیم تو پیجمون و بعدشم کلی پست اومد روش و دیده نشد و با توجه به شرایط و جو! مجدداً نخواستیم تبلیغ و یادآوری کنیم. ولی تا حالا نزدیک چهل نفر ثبتنام کردن که بیسابقه بوده و رکورد ادوار گذشته و آینده و دانشکدههای دیگه رو هم حتی شکستیم با این تعداد ثبتنامی برای یه دورۀ غیررایگان. سریای قبل، اسکایرومو برای صد نفر رزرو میکردم و میدیدیم تعداد شرکتکنندگان ده بیست نفر نهایتش سی نفره. این سری ظرفیتی که برای اسکایروم خواستم و در نظر گرفتن چهل نفره و داره پر میشه. لبریزه در واقع.
چهار. مدرس بهم میگه شما خودتم شرکت کن تو این دوره. گفتم من اون سالی که یانگوم و جومونگ پخش میشد مقدمات کرهایو یاد گرفتم. ولی حتماً همۀ جلساتو میام که حواسم بهتون باشه. دورهشون هم حضوریه هم مجازی. من دورادور حواسم هست.
پنج. مدرس زبان چینی راجع به نحوۀ احوالپرسی تو این زبان میگفت. گفت روالشون اینجوریه که به هم میرسن میپرسن ناهار خوردی؟ این جمله معنیِ حالت چطوره و چه خبرو میده و لزومی نداره حتماً در رابطه با ناهارتون جواب بدید. یاد یه بنده خدایی که این سؤالو از یه عده پرسیده بود افتادم و تو قسمت چتباکس نوشتم به ما ناهار ندادن و علامت خنده گذاشتم. بقیه هم نکته رو گرفتن و با استیکرها واکنش نشون دادن.
شش. یه گروه تو تلگرام درست کردیم برای شرکتکنندگان زبان کرهای. لینک گروهو براشون ایمیل کردم که خودشون عضو شن و نیازی به این نباشه که شمارهشونو ذخیره کنم اد کنم تو گروه. تقریباً همه اومدن ولی چون مشخص نبود کیا تو گروهن کیا نیستن، اسماشونو شمارهگذاری کردم گفتم هر کی تو گروهه شمارهشو بگه. اون پسری که همنام بابای خدابیامرز مامانبزرگ خدابیامرزم بود و در صد سال اخیر ندیده بودم کسی اون اسمو داشته باشه و مشتاق دیدارش بودم شمارۀ شش لیست بود. وقتی شمارهشو گفت و حاضری زد فهمیدم اونم به گروه پیوسته. رفتم روی پروفایلش ببینم چه شکلیه. اسم پروفایلش یه اسم باکلاس امروزی بود. عکسشم که الله اکبر. به چشم برادری از چشمآبیهای هالیوودم خوشتیپتر بود. هزار الله اکبر. اون یکی پسره هم همنام یکی از اصحاب امام علیه و تو هزار سال اخیر ندیدم کسی اون اسمو داشته باشه. هنوز به گروهمون نپیوسته ببینم چه شکلیه.
هفت. اتحادیۀ زبانشناسی میخواد یه دبیر از بین دبیران زبانشناسی دانشگاههای مختلف انتخاب کنه که دبیر دبیران! بشه. از معاونت زنگ زدن که میخوای تو انتخاباتشون شرکت کنی؟ گفتم لازمه؟ گفتن دلخواهه. دلم خواست. هر چند که بعیده رأی بیارم. چون کسی منو نمیشناسه و اهل تبلیغات هم نیستم. تو فرمشون معدل و اینا میخواستن. یادم نمیومد معدل دکتریم چند بود. سامانۀ گلستان هم همچنان باز نمیشد برم چک کنم. یه کم فکر کردم و یهو یادم افتاد که پارسال بعد از ثبت آخرین نمرهم وقتی نگاه به معدلم کردم و بابت رند نبودنش غصه خوردم با خودم گفتم رند نیست ولی ببین رقم اعشارش تاریخ تولدته! فرمو پر کردم و معدلمو نوشتم هیژده و هفتادویک. برای اینکه شمارۀ دانشجوییم هم یادم نره چهار رقم وسطیش (بعد از سال ورودم) سال قتل یه شخصیت تاریخیه و چهار رقم بعدیش آغاز حکومت محمد سوم عثمانی، پسر مراد سوم!
هشت. یکی از ویژگیهای رو اعصاب این جماعتی که در حال حاضر باهاشون در تعاملم اینه که اسم کوچیکشونو نمیگن و هیچ جا نمینویسن. یکی از معاونت زنگ زد و خودشو فرضاً نادری معرفی کرد و شمارۀ موبایلشو داد یه چیزی بفرستم. خواستم شماره رو ذخیره کنم دیدم یه شمارۀ دیگه با اسم خانم نادری دارم از معاونت. رفتم سایتو چک کردم ببینم این خانم نادری اسم کوچیکش چیه؛ دیدم اونجا هم فقط نوشتن نادری، مسئول فلان. از اینی که شماره موبایلشو داده بود پرسیدم شما همون خانم نادری مسئول فلانید یا یه نادری دیگه؟ گفت نه من یه نادری دیگهم. و همچنان اینم اسم کوچیکشو نگفت. الان من تو مخاطبام یه نادری دارم یه «یه نادری دیگه». اسم کوچیکشونم نمیدونم. در واقع نمیگن که بدونم.
نه. تو کامنتای گوگلپلی دیدم که یه عده نوشتن اینستای ما هم میپره و متوقف میشه. آپدیت جدیدترشو نصب کردم و فعلاً مشکلی نداره.
ده. یکی از دوستان اطلاع دادن سویل از سویلماخ (سویلماخ هم از سوماخ) میاد و معنیش کسیه که دوست داشته شده. بهنوعی میشه گفت مترادف با محبوب و معشوقه. این پسوندِ «یل» شبیه پسونده «ه» تو فارسیه. تو فارسی باهاش اسم مفعول میسازیم. مثل گفته، نوشته، خورده، خواسته.
یازده. احترامتون واجب! ولی حالا که یه سریاتون اسممو فهمیدین هی تو اینستا و لینکدین و اینور و اونور درخواست فالو اینا ندین. رد میکنم من. اونجا فقط برای فامیل و همدانشگاهیاست و اینجا مختص شما. ماستو نریزید تو قیمه.