۱۸۷۷- روز شانزدهم رمضان (سفرنامۀ مشهد، از هر وری دری ۳۰)
از پستهای اینستاگرام. دوتای اول پست مشترک تو هر دو پیجم بود (دانشگاهی و فامیلی)، بقیه فقط تو پیج فک و فامیل منتشر شده.
۱. پیرمرد ترکزبان که منتظر حاجخانومش بود، عصاشو که قبلاً با زمینِ بیرون برخورد کرده بود و خاکی شده بود، با پلاستیک بسته بود که فرشها کثیف نشن (انگار اینایی که میگن ترکها خیلی به تمیزی اهمیت میدن راست میگن).
۲. کف جوراب خانومی که کنارم نشسته بود لعن و نفرین نوشته بود خطاب به شمر و حرمله و بزرگان اهل تسنّن.
۳. چون تو حرم پریز نیست و پاوربانک ممنوعه و اگر ممنوع نبود بازم همه پاور ندارن، لذا خیلیا اونجا با کمبود شارژ گوشی مواجه میشن. تو بعضی از رواقها یه قسمتایی درست کرده بودن برای شارژ موبایل. کارت شناسایی میگرفتن و گوشیتو میذاشتن تو یکی از این کمدها که توش پریزه تا شارژ بشه. کلیدشم میدادن به خودت. هر موقع میخواستی میتونستی بیای بگیری. خودشون انواع مختلف شارژرها رو داشتن، ولی شارژر گوشی خودتم میتونستی بدی با همون شارژ بشه.
۴. اولین بار که اینجا رو تو حرم امام رضا دیدم، اسمش توجهمو به خودش جلب کرد. بیت تطهیر. فکر کردم مثل کلیسا مردم میرن به گناهانشون اعتراف میکنن تا پاک بشن. برای اینکه مطمئن شم و برای کسب اطلاعات بیشتر در رابطه با فرایند ثبتنام و نوبتگیری برای اعتراف و پاک شدن، رفتم تو و از خانومی که پشت یه میز نشسته بود پرسیدم اینجا برای چه کاریه؟ انتظار داشتم بگه ما اینجا با گناهکاران صحبت میکنیم تا دلشون آروم و روحشون سبک بشه. ایدهٔ بدی هم نبود. شبیه کاری که روانشناسها میکنن. از روی صندلی بلند شد و اومد نزدیکتر و گفت برای رسیدگی به پاکی فرشها و در و دیوار، تعویض و شستن جاهایی که کثیف یا نجس شده باشه. یه وقتایی بزرگترها حواسشون نیست و بچهها خرابکاری میکنن. اینجا به این مسائل رسیدگی میکنیم.
۵. یه رواق زیرِ زمین بود که اگه کسی میخواست استراحت کنه و بخوابه میرفت اونجا. پتو و بالش هم بود. پلهبرقی و آسانسور داشت و آسانسورش فرش داشت که با کفش وارد نشن.
۶. صحن انقلاب، همونجا که سقاخونه هستو داشتن تعمیر و بازسازی میکردن. دورتادورش تور کشیده بودن و کارگران و خادمان مشغول کار بودن.
۷. اینجا زیرزمین حرمه و یه تعداد از عالمان و عارفان و مردمان عادی اینجا دفن شدن. رفته بودم فاتحه بخونم. قبر یکی از شهدای حادثۀ منا رو هم دیدم. خانوادهش هم اونجا بودن. یه لحظه دلم خواست که منم یه همچین جای خوبی دفن بشم. بعد یادم افتاد هارون (پدر مأمون، و قاتلِ امام کاظم) کنار امام رضا دفن شده. در واقع مأمون (پسر هارون) بعد از اینکه امام رضا رو شهید کرد کنار پدرش دفن کرد که مثلاً بگه من خیلی امام رضا رو دوست دارم. ارواح عمهش. زیرزمین حرم که سهله، کنار امام رضا هم باشی و آدم درستی نباشی چه فایده آخه.
۸. اون ماه نازک رو میبینید تو آسمون؟ ماه شعبانه. بلدید از شکل ماه بفهمید امروز چندمه؟ اگه بلد نیستید حداقل اینو بدونید که وقتی دایرهش کامل میشه چهاردهمه. ماه شب چهارده میگن بهش.
انگار که حرم امام رضا رو مسئولین ما نساختن. قشنگ چند پله از همهجا جلوتره =)
۵. این رواق مردونه هم بود؟ اسم و ایناشو یادت میاد یا نشونیای داره که بشه فهمید؟ [وقتی آدمگریزی و میترسی از مسئولین اونجا و خادمها سوال بپرسی :))))]
۶. شهریور هم درحال تعمیر بود فکر کنم. هرچند من اینا رو با اسماشون قاطی میکنم ولی ظاهراً همونه.